ایرانیان بسیار صبورند، اما…

سهند ایرانمهر
6 min readNov 20, 2024

--

دکتر ادوارد پولاک ۲۰۶ ساله شد!

آن‌چه از سال‌ها زندگی در میان ایرانیان آموخت این بود: «ایرانی می‌تواند مدت‌ها خشم خود را مخفی نگاهدارد تا لحظه مناسب برای تصفیه حساب فرا رسد…

وی مدت‌های مدید فشارها را تحمل می‌کند ولی سرانجام با ضربه‌ای سهمگین طعم انتقام را به صاحب مقام می‌چشاند» پزشکی و مردم‌شناسی در وین خوانده بود که به دعوت امیرکبیر درسال ۱۸۵۱ با شش استاد دیگر برای تدریس در دارالفنون که هنوز تکمیل نشده بود، به ایران آمد. یاکوب ادوارد پولاک پایه‌گذار طب نوین در ایران، بعدها در “سفرنامه” خود نوشت ریشه اغلب مشکلات اجتماعی ایرانیان در یک چیز است: استبداد!

در ۱۲ نوامبر ۱۸۱۸ در ایالت بوهم در خانواده‌ای فقیر، در امپراتوری اتریش متولد شد.در کنار تحصیل در فلسفه و مردم‌شناسی در پراگ، به خواست پدرش به وین رفت و پزشکی خواند. وقتی در ۲۸ سالگی فارغ التحصیل شد، مدتی در بیمارستان اصلی شهر طبابت کرد و دو سالی هم پزشک کارخانه قند وین شد.اما چون پزشک حاذقی بود، به درخواست مقامات دوباره به بیمارستان عمومی وین بازگشت و تا ۳۳ سالگی همان‌جا مشغول به کار شد.

در همین ایام بود که میرزا داودخان، فرستاده ویژه امیرکبیر به اتریش آمد تا مدرسانی برای نظام جدید آموزش ایران و مدرسه در حال ساخت دارالفنون استخدام کند.

ادوارد پولاک پزشکی بود که با پیشنهاد دانشگاه وین برای تدریس در همین شاخه و آموزش داروسازی همراه پزشک دیگری و در کنار چند درجه‌دار نظامی بابت تدریس علوم مهندسی، زمین‌شناسی و معدن، و خصوصا تاکتیک‌های نظامی و توپخانه، طی یک قرارداد ۴ ساله با مبلغی کمتر از هزار تومان انتخاب شدند.

پولاک پس از شرح سفر سخت چند ماهه خود از طریق قسطنطنیه و ارمنستان به ایران، می‌نویسد پس از رسیدن به تهران پاییزی در ۱۸۵۱، سرمای واقعی در برخورد اولیه مقامات دربار اتفاق افتاد.

در فاصله دعوت او به ایران تا رسیدنش، هم امیرکبیر از قدرت افتاده و هم برنامه‌هایش به محاق رفته بود. می‌نویسد:«حتی یک نفر هم به استقبال ما نیامد و سر در گمی در اوج بود». پس یک ماه تمام عدم پیگیری مقامات، با رایزنی‌های امیرکبیر، میرزا داودخان درباریان متقاعد می‌کند که از فرصت حضور آنان استفاده کنند و با اتمام ساخت دارالفنون، در نهایت پولاک با ۱۴ شاگرد کار خود را آغاز می‌کند.

پولاک که از طریق مترجم، محمدحسین خان قاجار و به زبان فرانسه تدریس می‌کرد، پس از مدتی متوجه می‌شود که شاگردان نه تنها هیچ نمی‌آموزند که همان مطالب قدیمی و غلط را تکرار می‌کنند.

این شد که برخلاف انتظارات، انتخاب سخت را کرد؛ خودش فارسی یاد گرفت! و در همان سال نخست چنان به فارسی مسلط شد که به‌راحتی در طبقات مختلف جامعه بُر خورد.

بخت هم یارش بود که با فوت پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، دکتر کلوکه فرانسوی پایش به دربار باز و پزشک معتمد شاه و ملقب به “حکیم باشی‌گری حضور همایون” شد.

اما پولاک ِ “مردم‌شناس” بسیار بیش از این بود او که حالا به‌واسطه تدریس زبان فرانسه و ترجمه نشریات اروپایی برای ناصرالدین شاه، اجازه نشستن در کنار “مقام همایونی” را یافته بود، از فرصت استفاده کرد و با کمک شاگردش، میرزا محمدحسین افشار، از طریق نقاشی اولین متون پایه پزشکی به فارسی را نگاشت و برای آموزش به ایرانیان منتشر کرد. پولاک که در ابتدا دل‌باخته فرهنگ و زبان فارسی و ایهام رفتاری و گفتاری ایرانیان شده بود، با گذشت زمان دریافت:

«که دروغ و فریب در پس لبخندها پنهان است»

اما هدفش بسیار والاتر از نازل کردن خود در درگیری‌های پشت پرده سیاست و شأن حقیر سیاست‌بازان در دربار قاجار بود.

برای آموزش شاگردانش، جسد همکار متوفی خود زاتی را تشریح کرد، نخستین بیهوشی و عمل جراحی سنگ مثانه را انجام داد، ده کتاب آموزش پزشکی، جراحی و اصطلاحات به فارسی نوشت و…

همین یک مورد برای قضاوت دستاورد و کار پولاک کافی‌ست؛ سه شاگردش برای ادامه تحصیل در دانشگاه پاریس پذیرفته شدند.

او که نیک دریافته بود برای متحول ساختن نظام آموزش پزشکی و خدمت به مردم، باید از حقارت مستبدان دوری کند، وقتی طرح ساخت اولین بیمارستان مدرن و نظامی را داد و به جایی نرسید، بابت تجربه‌اش در کارخانه قند وین، دستور داد بذر چغندر به ایران وارد کنند و رایگان آن را به کشاورزان بدهند.

از آن‌جایی که تن به حقارت سیاست‌بازان نمی‌داد و اهل مجیزگویی نبود، ستاره بختش در دربار با بدگویی‌های مدام درباریان رو به افول گذاشت و تصمیم گرفت پس از ۹ سال ایران را ترک کند.

او که فلسفه و مردم‌شناسی هم خوانده بود در “ایران و ایرانیان” به توصیف آداب و رسوم ایرانیان پرداخت.

نوشت که تمام تلاش خود را به کار گرفته تا مبادا روایتش با پیش‌داوری درباره عادات ایرانیان که طی اقامت ۹ ساله‌اش دیده، آغشته شود.

از ادبیات سرشار فارسی، سفرهای متعددش به ولایت‌های ایران، آن‌چه از رفتار مردم و حقارت درباریان دیده، به تلویح یا تصریح می‌نویسد و کالبدشکافی می‌کند.

دو جلد کتاب او روایت کم‌نظیری از آداب ایرانیان و تصحیح چندباره قضاوت خود اوست؛ از شیفتگی اولیه نسبت به مردم‌داری ایرانیان، پس از بُر خوردن در جامعه، تا دیدن نخوت و تکبر قدرتمندان و میزان فساد و دروغ آن‌ها، او را آن‌قدر دلزده می‌کند که بنا به گفته خودش موجب خطا در قضاوتش می‌شود.

دلباختگی اولیه جایش را به دل‌زدگی می‌دهد زیرا که تشخیص «نیرنگ در پس این رفتارهای انعطاف پذیر» ایرانیان، موجب شد که به رفتار آن‌ها را رقت‌آور ببیند.

او که پس از چند سال مجدد به دعوت ناصرالدین شاه، پس از سفر به مصر، کوتاه مدتی به ایران بازگشت؛ فرصت یافت تا قضاوتش را دقیق کند.

می‌نویسد که بعد از چند سال زیستن در میان “ایران و ایرانیان” از تشخیص آن‌که صفات خوب آن‌ها غلبه دارد یا عادات بد عاجز شده و از همین‌رو سعی به یافتن ریشه مشکلات می‌کند.

نتیجه این‌که، عادات بدشان بیش از هرچیز؛ «معلول فشارهای متمادی استبداد است که این ملت را مقهور و منکوب کرده». می‌گوید که به‌چشم دیده؛ که قدرتمندان در مقابل فرد بالادست به‌زانو میافتند و در برابر زیردست سراسر نخوت و فریبند. برای حفظ قدرت، توطئه کرده، آسان دروغ می‌گویند و “قسم موکد” از زبانشان نمی‌افتد. هرچند او نگاه انتقادیش به جامعه را فراموش نمی‌کند، اما در نهایت “مردم” را می‌ستاید. می‌گوید برای درک مردمان سرزمینی با چنین تاریخ پرتلاطمی، باید دانست که ایرانیان بسیار صبورند، اما این سکوت را نباید به‌خطا علامت رضایت آن‌ها گرفت.

زیرا که این سکوت در برابر ظلم و ستم همراه است با انتظارشان برای لحظه انتقام؛ لحظه‌ای “ناشناس” در تاریخ که کاسه صبرشان لبریز می‌شود. نوشت؛ ایرانیان می‌توانند مدت‌ها خشم خود را از ظلم پنهان نگاهدارند و تا لحظه تصفیه حساب، شدیدترین فشارها را تحمل کنند.زیرا می‌دانند که در نهایت نوبت آن‌ها برای انتقام نهایی فرا خواهد رسید. پس از سکوت‌شان مقابل استبداد «هیچ‌گاه حیرت نکن»

دکتر ادوارد پولاک ۲۰۶ ساله شد!

این مطلب برگرفته از رشته توییت اکانت توییتری

@Adorno_Persian

است.

--

--

No responses yet