الحاکم بامرالله ، خلیفه عجیب فاطمی
سهند ایرانمهر
دستور داد که کفشفروشیها حق تولید کفش زنانه ندارند این کار زنان را به صرافت بیرون رفتن میاندازد، زنها حق ندارند به بام بروند و کسبکارها باید شباهنگام آغاز شود. با این حال دارالحکمه ( خانه حکمت و دانایی) را هم در قاهره فراهم آورد تا فلاسفه و محققین به رایگان از کتابها بهره ببرند و کانون اندیشه را گرم نگه دارند!
در یازده سالگی به خلافت رسید اما عملا در ۲۰ سالگی زمام امور را به دست گرفت. ششمین خلیفه فاطمی و اولین خلیفه فاطمی که در مصر متولد شد آن هم از مادری نصرانی.
الحاکم بأمرالله (۹۸۵ — ۱۰۲۱ میلادی) از بحثبرانگیزترین شخصیتهای تاریخ اسلامی است. او در سال ۹۹۶ میلادی، و تا زمان ناپدید شدن مرموزش در سال ۱۰۲۱ میلادی حکومت کرد. دوران حکومت الحاکم به دلیل شخصیت عجیب، سیاستهای افراطی و قوانین سختگیرانهاش مشهور است.
فاطمیان سلسله شیعه اسماعیلی بودند که در قرن دهم میلادی تأسیس شدند و ادعای انتساب به حضرت فاطمه (دختر پیامبر) داشتند. این دولت از مراکش آغاز شد و بعدها با فتح مصر در سال ۹۶۹ میلادی، قاهره را پایتخت خود قرار داد. فاطمیان در اوج قدرت، بخشهای وسیعی از شمال آفریقا، مدیترانه شرقی و حجاز را در کنترل خود داشتند.
الحاکم از همان آغاز خلافت، رفتارها و سیاستهایی از خود نشان داد که باعث تعجب، ترس و حتی نفرت بسیاری از مردم شد. یکی از مشهورترین وجوه حکومت او، وضع قوانین سختگیرانه در حوزه زندگی اجتماعی و شخصی مردم بود.الحاکم قوانینی وضع کرد که بسیاری از آنها به شدت محدودکننده بودند برخی معتقدند که او برپادارنده بزرگترین قرنطیه زنان در تاریخ بوده است. به دستور او.
زنان حق خروج از خانه را نداشتند، حتی برای انجام کارهای ضروری. به گفته مورخان، او دستور داد درهای مغازهها به گونهای ساخته شود که زنان نتوانند وارد آنها شوند. صدای زن نباید شنیده میشد، زن نباید خرید میکرد، نباید به حمام بیرون از خانه میرفت. زن نباید به پشتبام میرفت. (ابنجوزی، ج 15، ص 101؛ ابناثیر، ج 9، ص 317)،
ماجرا به اینجا ختمنشد. خوانندگان ومطربان را تبعیدکردند. سگها را جمعآوری کردند وکشتند(جمالالدين يوسف بن تغرى — نجوم الزاهره فی ملوکمصر و قاهره) غذای مصری ملوخیه به این ادعا که. مورد علاقه معاویه بوده است، ممنوع شد. صید برخی انواع ماهی از نیل، قایق سواری تفریحی، قدم زدن کنار رود به قصد تفرج، خوردن انواع صدف و حتی تولید عسل و انگور ممنوع شد و به دستور او مقادیر زیادی عسل و مویز از بین برده شد.
(انطاکی، ص 257؛ مقریزی، 1416، ج 2، ص 53،90)
مسیحیان و یهودیان موظف به پوشیدن لباسهای مخصوص شدند و استفاده از رنگ سبز برای آنان ممنوع شد. آنها حق نداشتند با زین و یراق بر اسب بنشینند! برخی از مسلمانان در دوران او مجبور به مهاجرت به روم شدند و برخی نومسلمانان نیز به دین سابق خود برگشتند.
ابن هیثم (عالم بزرگ علوم طبیعی، فیزیک، و نورشناسی) مدتی در دربار الحاکم بامرالله حضور داشت. داستانی مشهور وجود دارد که میگوید ابن هیثم برای حل مشکل سیلاب رود نیل به مصر دعوت شد و الحاکم به او مأموریت داد تا سد عظیمی برای کنترل آب نیل طراحی کند. اما ابن هیثم پس از مطالعه شرایط متوجه شد که این پروژه عملی نیست. برخی روایتها میگویند او از خشم الحاکم گریخت و وانمود کرد که دچار جنون شده است تا جان خود را نجات دهد. یوسف زیدان در کتاب حاکم و دیوانه روایتی دراماتیک از این ماجرا میدهد تا تضاد بین علم و خرافه را نشان دهد.
ابن خلکّان در « وفیات الاعیان» میگوید فرمانهای الحاکم بامرالله، از خشمهای ناگهانی او سرچشمه میگرفت و در بسیاری موارد منجر به قتل وزرا، قضات، درباریان و اطرافیان او میشد. الحاکم با این قوانین به دنبال اعمال کنترل شدید بر جامعه و تثبیت قدرت مطلق خود بوده است. برخی مورخان، مانند «ابنکثیر» این اقدامات را به جنون یا اختلالات روانی نسبت دادهاند. این قوانین سختگیرانه خشم مردم را برانگیخت. در برخی شهرها شورشهایی رخ داد که به سختی توسط نیروهای الحاکم سرکوب شد. به عنوان مثال، در قاهره، بازاریان علیه ممنوعیتهای تجاری اعتراض کردند و چندین بار دست به اعتصاب زدند.
یکی از مهمترین آنها، شورش ولیدبن هشام در برقه بود و دومین شورش مهم دوره الحاکم را مُفَرِّجبن دَغْفَلبن جراح بر پا کرد اما همگی آنها سرکوب شدند.
برخی منابع، از جمله «ابناسفندیار»، ذکر کردهاند که حتی در دربار او نیز مخالفانی وجود داشتند. این مخالفان به دلیل ترس از سرکوب مستقیم نمیتوانستند اعتراض کنند و برخی از آنها مخفیانه تلاش کردند او را بیاعتبار کنند.
سرنوشت الحاکم نیز مانند زندگی او مرموز است. با الاغ در شهر میگشت و تظاهرات زاهدانه داشت و با یاران در کوههای اطراف قدممیزد و روزهایی را در آنجا خلوت میکرد. در سال ۱۰۲۱ میلادی، او در حالی که برای پیادهروی شبانه به تپههای المقطم رفته بود، ناپدید شد.
مورخان مختلف، سرنوشت او را متفاوت روایت کردهاند برخی، از جمله«المقریزی» در کتاب «الخطط المقریزیه» میگوید که به توطئه خواهر بزرگش به قتل رسید. ابناثیر، ناپدید شدن او را به عنوان فرار از فشارهای داخلی و خارجی تفسیر کرده است که بواسطه نارضایتی مردم و ماجراجوییهای اوباعث تضعیف فاطمیان شد. هرچه بود برای این حاکم عجیب و ناپدید شدن عجیبترش کرامات و رموزی هم تراشیده شد.
حسنبن حیدره فرغانی، مشهور به الاخرم، او را معصوم، مفسر موثق حی، حافظ حقیقی اسلام و دانای باطن شریعت نامید که فرمان خود حاکم مردم خانهاش را ویران کردند.
یک ایرانی به نام محمدبن اسماعیل درزی ( خیاط)در قاهره به الحاکم نسبت خدایی داد. مردم از این ادعا آشفته شدند و بنابر قول مشهور، یکی از ترکهای خشمگین داعی را کشت و فتنهای برپا گردید.
بعدها نام این ایرانی بر مذهب دروزی نهاده شد، گروهی که اکنون در اسراییل ولبنان جمعیتی دارند( آنها در ارتش اسراییل هم حضور فعالانهای دارند و جنگ اخیر میان حزبالله و اسراییل پس از آنکه اسراییل راکت شلیک شده به محل سکونت آنان را پرتاب شده از سوی حزبالله دانست، شعلهورتر شد). دروزیان الحاکمبامرالله را امام غایب و برخی خدا میدانند اما مورخانی چون ابناثیر در کامل او را مجنونی مستبد میخوانند که سبب تضعیف فاطمیان شد.
نوال سعداوی متفکر زن مصری، شخصیت الحاکم را از نظر روانشناسی و اختلالات روانی تحلیل میکند. او معتقد است که رفتارهای متناقض و سیاستهای عجیب الحاکم میتواند ناشی از بحرانهای هویتی، انزوای شدید و وسواس قدرت باشد. سعداوی همچنین الحاکم را نمادی از «حاکم مستبد شرقی» معرفی میکند که در فضایی بسته و مردسالارانه پرورش یافته و به دلیل قدرت مطلق خود دچار فساد اخلاقی و روانی شده است. سعداوی سرنوشت مرموز الحاکم (ناپدید شدن او در سال ۱۰۲۱ میلادی) را نماد سقوط استبداد و شکنندگی قدرت مطلقه میداند. او در نمایشنامه الحاکمبامرالله تأکید میکند که حتی قدرتمندترین حکومتها نیز در مواجهه با نارضایتی مردم و فساد درونی دوام نمیآورند و حتی دین نیز از تعرض آنان مصون نیست.
Telegram.me/sahandiranmehr